میدونی چیه . میخوام نبخشم اما دلم طاقت نمیاره. . من همه ی امیدم اینه که تو داری نگاهم میکنی. تو داری میبینی. که چی میشه و چه اتفاقایی میفته. چه حرف هایی زده میشه و کدوم دل ها شکسته میشه. تو داری میبینی خدا و من به هیچ چیزی اینقدر ایمان ندارم. واسه همینم هست سکوت میکنم. همه ی حرفا و توپ و تشرهایی که با گفتنشون دلم یک عالم خنک میشه و طرف مقابل هم حساب کار دستش میاد رو، روی هم روی هم میریزم و نگه میدارم و چیزی نمیگم. میگم عیب نداره. بذار فکر کنه خیلی حالیشه. بذار فکر کنه کار درست رو داره انجام میده. فکر کنه حق با اونه که غرور آدم حرف اول رو میزنه و زندگی رو میشه با نخندیدن و کم حرف زدن و بی محلی کردن و ادعای خستگی کردن گذروند. شاید هم بشه گذروند ولی این وسط کی ضرر میکنه؟ کی همش حالش خوب نیست؟ کی لذت نمی بره؟ خدایا تو میبینی. تو کنارمی. تو مرهم زخم های کوچیک و بزرگ قلبم و همدم همه ی تنهاییامی. خدایا تو حواست هست. تو حساب همه ی اشک ها و لبخند ها و اخم ها و خنده ها رو داری. میدونی کی رنجونده و کی بیشتر رنجیده. میدونی کی مغرور بوده و کی از خودش گذشته. خدایا تو میبینی. واسه همینه که عصبانیتم از بین میره و ناراحتیم زود رفع میشه. واسه همینه که قلبم پر از آرامش میشه. که بغض و کینه از بین میره و جاش لبخند و دوست داشتن میاد. حس نفرت و تلافی میمیره و جاش بخشش میاد. عشق میاد. میدونی چیه. میخوام نبخشم اما دلم طاقت نمیاره. چون تو داری میبینی خدا و من به هیچ چیزی اینقدر ایمان ندارم.
درباره این سایت